test
test
test
test
test
test
test
test
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خوب که بگردی عشق رو هرجای خونه میتونی پیدا کنی
بین دونههای پودر ماشینی که میریزم تا پیرهن آبیت رو بشور
بین برنجهای مخلوط شده با قرمهسبزی، که هیچوقت بلد نشدم اونجوری که باید درستش کنم؛ ولی تو همیشه با بهبه گفتن خوردیش
بین کتابایی که اون اولا واست کادو گرفته بودم، بین نامههای نادر ابراهیمی
تووی نگاه چشمام، که گاهی بدون هیچ حرفی فقط دوخته میشه بهت
قاطی چای دارچینای عصرای تابستون و طعم عسل حل شده با شیر گرم
حتی تووی موج موج خستگی صورتم، وقتی که خوابم
آره، عشق رو هرجای خونه که بگردی میتونی پیدا کنی
مخصوصاً توو کاغذی که روش مینویسم
خیلی دوستت دارم و بعضی شبا میچسبونم به در یخچال، تا صبح وقتی داری میری ببینیش
و تو هم پایینش برام مینویسی
من خیلی بیشتر از خیلیِ تو، دوستت دارم
خل و چل بازی با دوستات :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ناهار قرمه سبزی داشته باشین :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خندع تو خواب نوزاد تازه متولد شده :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یکی باشه که وقتی دِلم گرفت دیوونه بِشه بَعدم هَر کاری کنه تا بِخندم:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دوربین عکاسی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
با اونی که دوسش داری ازدواج کنی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خوابیدن بعد از کلی خستگی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه جفت دست و پای کوچولو وسط زندگیه دونفره :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بهش نگا کنی ببینی داشته نگات میکرده :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
چای دارچینی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
صدای قهقهه های نی نی وقتی داری قلقلکش میدی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
تموم شدن کتابای درسی بعد یک سال :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ی بسته ی گنده کاکاعو :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بدونی هنوز مثل روز اول دوستت داره :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ی یادگاری ع عشقت:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دیدن معلم کلاس اول :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
کشیدن نقاشی رو شیشه ی بخار کرده :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
يه روزى بياد كع تو خواب غلت بزنى
يهو ببينى رفتى تو بغلش :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
وقتی صبر میکردیم بریم کلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بچت برای اولین بار صدات بزنه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شب عروسی با عِشقت :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
از مدرسه بیای خونه یه دل سیر بخوابی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
سرتو بزاری روی شونه اش :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
صداش کنی بگه جانم :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
گاز گرفتن لپ اونایی که تپلن :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شنیدن صدای ربنا و اذان :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
زولبیا و بامیه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
روز بِهم رسیدنمون :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
سرتو بلند کنی ببینی داره نگات میکنه:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ویس دادناش:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بآزیگر مورد علاقتو ببینی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
اونقدی باهاش چت کنی ک نیازی ب پین کردن نباشه:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
عطر ذرت مکزیکی تو خیابون :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جلو همه بگه خعلی دوست دارم:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
کادو واست کتاب بخرن:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خنده های مامان بابا :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
افطاری آش رشته داشته باشیم :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خوابیدن های سرکلاس :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
اونقدر با یه نفر بهت خوش بگذره که گذر زمانو حس نکنی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شله زرد با دارچین فراوان :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خنکی اولین لیوان آب بعد اذان :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
*~*~*~*~*~*~*~*
همه چی با یه سؤ تفاهم ساده شروع شد. درست وقتی که اونو به یه فنجون چایی از فلاسک کوچولوی داخل کوله پشتیم دعوت کردم. همه من و فلاسکمو میشناختن، یه دانشجوی مهندسی که پاتوقش کتابخونه ی دانشکده بود و کمتر چایی شو با کسی شریک می شد
اون موقع دنج ترین جایی که سراغ داشتم زیر یه بید مجنون بود توی پارک نزدیک دانشگاه. هیچ وقت فکرشو نمی کردم دعوتمو قبول کنه ولی خُب کمتر کسی بود که از چایی دارچینای مخصوص من بگذره. منتظرش بودم و داشتم از اومدنش نا امید میشدم که یهوو یه صدایی از پشت گفت بیدا چطوری مجنون می شن؟ صدای خودش بود، هول شده بودم انگار کل یخای قطب شمالو توی بدنم اب کرده باشن، بدنم سرد و خیس عرق بود
گفتم: سلام
گفت: سلامتی
همیشه جواب سلامو با سلامتی می داد. راستش همین مثل بقیه نبودنش رو دوس داشتم. یادم نیست چیا گفتیم اما یادمه وقتی چایی رو ریختم گفت پس قندش؟ و نفهمید که قندش رو توی دلم دارن آب میکنن
اونقدری پیش هم بودیم که روشن شدن چراغای پارک یادمون انداخت شب شده. قرار هفته ی بعد رو همون موقع گذاشتیم و رفتیم. وقتی می رفت انگار یه تیکه از قلب منم با خودش می برد. از اون روز نگاهامون توی دانشگاه فرق می کرد حداقل من اینجوری فکر میکردم بعد چند روز، دیگه وقتش شده بود تا این بیت رو براش بفرستم
تو نیم دیگر من نیستی تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
:و جوابم رو با این بیت داد
همه جا از همه کس زخم زبان می خوردم
این وسط، اسم تو مرهم شدنش حتمی بود
نمیدونم شاید اینجا هم سؤتفاهم بود اما من باورش کرده بودم. فکر می کردم یه بخش از وجودمه جوری که زندگی بدون اون بی معنی بود. دو تا یی سعی می کردیم هیچ خیابونی رو مدیون راه رفتانمون نزاریم و حسرت نشستن و شعر خوندنمون به دل هیچ کافه ای نمونه. اما پاتوق اصلیمون زیر همون بید مجنون بود اونجا بود که از آغوشش تا آسمون پرواز می کردم و ستاره ها رو یکی یکی از روی صورتش می چیدم. توی خورشید چشماش ذوب می شدم و توی شب موهاش به خواب می رفتم
شاید اونقد خواب بودم که نفهمیدم کی و کجا آسمون تیره شد و ماه من رو دزدیدن
از اون روزا فقط همون فلاسک برام مونده و درخت بیدی که حالا دیگه میفهمم چطور مجنون شده
یادمه می گفت آبی خیلی بهم میاد
اما حالا می بینم این لباس سبز هم بد نیست
راستش یه دانشجوی انصرافی مهندسی، باغبون خوبی میشه. حداقل دیگه نمیزاره کسی زیر درختا با دلش سؤ تفاهم پیدا کنه
*~*~*~*~*~*~*~*
علیرضا فراهانی
be name khoda
created by khengoolestan developer
↓start log↓
prossec for config filiping slider
config fliping slider ok
|
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم